چآدر سیآه که سرت باشد ؛
انگار
در آغوش حضرت مآدری . . .
پ.ن:
بچه
که بودم ؛ هر وقت سردم می شد می رفتم زیر چآدر مادرم. مادر هم چادرش را
دور من می پیچاند . نمی دانم این تکه پارچه ی نازک چه داشت ؛ که قوی تر از
یک لحاف عمل می کرد ... شاید ...
شاید در همین تکه پارچه ، خونی جریان
داشته باشد ؛ شاید قلبی بتپد ، شاید ... واقعا همین که سرت می کنی ؛ کسی تو
را در آغوش می گیرد ...
نمی دانم ! واقعا نمی دانم ...
__از سوران باغ__
محجبه ام نه به دلیل قدمت حجاب در ایران
محجبه ام نه بخاطر انتخاب گذشتگانم
محجبه ام چون عاشق حجابم
چون پاکی سیاهی بی حدش را دوست دارم
چون یاد گرفته ام حیا زیر رنگ مشکی اش پرنگ تر است
نمی گویم حتما چادری باشیم
اصلا هر طور که می خواهیم
محجبه باشیم
اما باشیم