من حیوان نیستم
من انسانم
کاری نمی کنم که تو با دید حیوانی ات
مثل یک حیوان به من نگاه کنی
من حیوان نیستم
من انسانم
کاری نمی کنم که تو با دید حیوانی ات
مثل یک حیوان به من نگاه کنی
وقتی می فهمم که نگاه مردم به من
به عنوان یک دیندار است
بیشتر مصمم میشوم
که رفتارم را
که برخوردم را
که لبخند هایم را
که صحبت کردن های را
کنترل کنم
سختی چادر پوشیدن را
دشواری محجبه بودن را
و گاه سنگینی نگاه های تمسخر آمیز را
فراموش می کنم
وقتی یاد سختی های زنانی می افتم که در مکه بودند
یا در شعب ابی طالب
و یا در مدینه و شام
و یا در کربلا
چادر زینتست بر روی جسم
میگویی چه جور زینتیست که میپوشاند؟
زینت است چون میپوشاند چیزی هایی که مالکش هستم
زینت است چون ارزشم را حفظ میکند
پاکی و صداقتم را به رخ میکشد
با سیاهی اش سیلی میزند بر چشمی که بیهوده به سمتم بچرخد
زینت و زیبایی چادرم بر پوشیدگی اش است
زیبایی
چادرم وقتی مشخص میشود
که فروشنده لباس میگوید خانم این دامنش کوتاه است بلند تر بیاورم؟
انگار فکر میکند همیشه چادرم بر سرم است
زیبایی چادرم زمانی رخ نشان میدهد
که راننده تاکسی خانمی صدایم نمیکند
ـــمتنی از فاطی نخودیــــ
بین گرمی آفتاب
و گرمی نگاه آتشین تو+
گرمی آفتاب خنک تر است
+تویی که بند هوس در گردنت افتاده است برادرم